مصطفی مستور

حوزه داستان نویسی و به ویژه داستان کوتاه در سال های اخیر شاهد بروز و ظهور نویسندگان خوب و توانایی بوده است که هر کدام به نوبه ی خود سهم بزرگی در تکامل و گسترش این حوزه داشته اند.

مصطفی مستور (متولد 1343 هـ.ش.) از نویسندگان نام آشنای حوزه ی داستان کوتاه است که نخستین داستان خود را با عنوان دو چشمخانه ی خیس در سال ۱۳۶۹ نوشته و در همان سال در مجله ی کیهان به چاپ رساند. وی نخستین کتاب خود را نیز در سال ۱۳۷۷ با عنوان "عشق روی پیاده رو" شامل دوازده داستان کوتاه به چاپ رساند.

چند روایت معتبر (1382)، من دانای کل هستم(1383)، حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه (1384) کارهای روایی وی در زمینه ی داستان کوتاه است. رمان " روی ماه خداوند را ببوس"(1379) که برگزیده ی جشنواره ی قلم زرین است را می توان عامل شهرت و شناخته شدن وی در میان مخاطبان دانست، رمانی که جایگاه وی را برای حضور در این حوزه تثبیت کرد.

مصطفی مستور، جدیدترین کتاب خود را که مجموعه داستانی با عنوان "تهران در بعد از ظهر" است را در بهار 1389 منتشر کرده است که تنها 3 ماه پس از انتشار، با شمارگان 3000 عددی در تابستان 1389 به چاپ سوم رسیده است.

کتاب 72 صفحه ای "تهران در بعد از ظهر" شامل شش داستان کوتاه؛ هیاهو در شیب بعد از ظهر، چند روایت معتبر درباره ی بهشت، تهران در بعد از ظهر، چند روایت معتبر درباره ی دوزخ، چند روایت معتبر درباره ی برزخ و چند مسئله ی ساده است که محور اصلی تمامی آن ها نشان دادن حقیقت های موجود در اجتماع و زندگی ما انسان هاست. مستور مانند گذشته در این کتاب نیز سعی کرده است از مشکلات اجتماع و مردم بگوید. نقطه ی اوج نشان دادن این حقیقت ها داستان سوم این کتاب، تهران در بعد از ظهر است.

داستان " تهران در بعد از ظهر"، روایت هفت گروه از انسان هایی است که در شلوغی و هیاهوی تهران هستند و روز را به شب می رسانند اما در نگاه ما گم شده اند. شیوه ی روایت دانای کل است و راوی در هیچ یک از هفت گروه سعی نکرده است از خوشی و زیبایی زندگی شان بگوید بلکه بازگو کننده ی مشکلات، بدبختی و سختی زندگی آن هاست. علاوه بر دردها و رنج ها، نقطه ی اشتراک هر هفت بخش داستان پایان آن هاست که شخصیت اصلی هر هفت گروه با یک حالت روحی مشترک یعنی گریه در مقابل این دردها و رنج ها عکس العمل نشان می دهد. نویسنده به هفت نقطه ی شمال شهر تهران می رود. از ساعت سه و نه دقیقه ی بعد از ظهر روایت اولین اشخاص که زن و شوهری جوان در محله سعادت آباد تهران است شروع می شود و در ساعت پنج بعد از ظهر با روایت دو مرد در رستوران سورنتو در محدوده ی پارک وی به پایان می رسد. تهران در بعد از ظهر طولانی ترین داستان این کتاب است که عنوان آن برای کتاب انتخاب شده است چرا که به عقیده ی من نقطه ی اوج بازتاب افکار نویسنده، نشان دادن حقایق، در همین داستان است.

«پسر سرش را از روی کاغذ تا دست های زنی که برابرش ایستاده بود بالا آورد. لحظه ای زل زد به ساعت فانتزی صفحه بزرگی که به مچ کوچک زن مقابلش بسته شده بود، اما هر چه سعی نتوانست چشم هایش را بالاتر ببرد. انگار نیرویی غریب چشم هایش را دوخته بود به آن دست های کوچک رؤیایی. نگاهش را باز گرداند به کاغذ توی دستش و آن قدر به کلمات سرخ توی کاغذ نگاه کرد تا گویی موجی از آب کلمات سرخ را با خودش برد.»

هیاهو در شیب بعد از ظهر، داستان دو زوج جوان (شهرام و یاسمن- فریدون و پریسا) و پسری جوان (الیاس) است که در یک بعد از ظهر پاییزی شیب کنار جاده را برای تفریح انتخاب می کنند. محور اصلی داستان الیاس و خواب اوست. شخصیت الیاس را بیش تر دیگر شخصیت ها و دانای کل معرفی می کنند و الیاس کم حرف ترین شخصیت داستان است.

«شهرام دراز کشیده بود و سرش را گذاشته بود روی پاهای یاسمن. بطری سبز کوچکی را با فاصله بالای دهانش گرفته بود و آن را کج کرده بود. گفت: می خورم به سلامتی یاسمن و فری و پریسا و میترا. به سلامتی خودم. خودِ خودِ خودم. خودِ خیلی خوبم که هیشکی قدرش رو نمی دونه مگه خودم. و می خورم به سلامتی این الیاس خوشگله. این شازده پسر که در روزگاری که آدم هاش واسه بیداری هم تره خرد نمی کنند، به خاطر یه خواب ناقابل اوضاعش پاک به هم ریخته.»

چند روایت معتبر درباره ی بهشت، راوی داستان پسر بچه ای عقب مانده است. از کله ی گنده اش می گوید، از گوش های نا فرمش، از لکنت زبانش و از خواهرش منیژه که واقعاً دوستش دارد. منیژ (به قول راوی داستان) قرار است ازدواج کند و نزدیک رفتن منیژ است که پسرک دائم در فکر تحقق آرزوی دیرینه اش است اما خودش هم خوب می داند که آرزویش برآوردنی نیست.

« دست هام را می گذارم روی کله ام و فشار می دهم. فشار می دهم و فشار می دهم و فشار می دهم تا کله ام از درد می خواهد بترکد. می خواهم همین جا، همین حالا، نه توی بهشت، کله ام کوچک شود. بعد یه هو چشمم می افتد به آب توی حوض. به چند ستاره که انگار رفته اند ته حوض شنا کنند، اما بعد غرق شده اند و مرده اند و حالا از جاشان تکان نمی خورند.»

پسرک و خواهرش هر شب روی پشت بام می خوابند. هر شب ستاره ها را می شمارند و هر کدام ستاره های خودشان را دارند. پسرک چهل و دو ستاره و منیژ هفتاد و پنج ستاره که به بهانه های مختلف آن ها را به یکدیگر می بخشند. ستاره ها برای پسرک نمادی از تعالی و تحقق آرزویش هستند که هر شب در تلاش برای به دست آوردن ستاره هاست.

داستان چند روایت معتبر درباره ی دوزخ از زبان دختری فا.حشه است که خودش می گوید:« از شونزده سالگی یا پونزده سالگی شروع شد. اولی یه مرد عوضی کله تاس بود. چاق بود و تاس. گفت چند؟» پوران، دوست دختر، معتقد است بعد از هر مشتری انگار کسی هست که شانه هایت را فشار می دهد به یک پله پایین تر. یه پله پایین تر تو پول، تو لجن. دختر پله ها را می شمارد. هیچ کدام تفاوتی با دیگری ندارند مگر در ظاهر اما پله ی دویست و چهل و پنجم یک پله ی متفاوت برای دختر فا.حشه است. شیوه ی روایت داستان اعتراف گونه است، انگار دختر در تمام داستان مجبور است تمام اتفاقات و شرح آن ها را مو به مو برای کسی بازگو کند و  از همان ابتدای داستان سعی در بی گناه جلوه دادن خودش دارد و اینکه روسپی گری را خودش انتخاب نکرده است.

در داستان چند روایت معتبر درباره ی برزخ راوی داستان پسر جوانی است که دانشجوی رشته ی دکتری ادبیات فارسی است و اولین بار در چهارشنبه هفدهم دی ماه هزار و سیصد و هشتاد و پنج عاشق دختری به نام سوفیا می شود.

« درست مثل این بود که بروی لبه‌ی چاه عمیقی بایستی و بعد لحظه‌ای زل بزنی به اعماق ناپیدای چاه و ناگهان بی‌هوا سُر بخوری و سقوط‌کنی توی آن.»

شروع داستان به نحوی است که باعث می شود خواننده در طول داستان همواره انتظار وقوع حادثه ی ناگوار یا شکستی سخت را برای راوی داستان دارد و تا پایان داستان با همین تفکر پیش می رود. داستان به گونه ای دو محوری است. محور اصلی افکار و عقاید راوی داستان است و محور فرعی افکار و عقاید ناصر، دوست راوی است که به ظاهر در تضاد با افکار راویست. دو بیت شعر در طول داستان بیان می شود. یکی از زبان ناصر و دیگری از زبان راوی داستان است که نقطه ی اوج بروز افکار ضد و نقیض راوی در همین ابیات و بخش پایانی داستان است. داستان 6 بخشی است. نویسنده تا بخش پنجم خواننده را با همان تفکر یاس و شکست برای شخصیت اصلی جلو می برد اما در بخش ششم پرده از افکار و احساسات حقیقی راوی بر می دارد که البته در آغاز داستان آن را به طرزی گنگ لو داده است اما به گونه ای آن را ساخته و پرداخته می کند که از آن دور می شود و در پایان به آن باز می گردد.

داستان چند مسئله ی ساده که به گفته ی نویسنده در آغاز همین داستان به احترام جان آپدایک و داستان Problems او نوشته شده است؛ شیوه ای کاملاً نو از داستان کوتاه را می بینید. درست مثل این است که باید دَه مسئله ی ریاضی را حل کنید. دَه مسئله ی مطرح شده در داستان دَه حقیقت موجود در اجتماع و زندگی خودمان و اطرافیانمان است. اغلب مسئله ها به وسیله ی اعداد و ارقام شما را با حقیقت های موجود در اجتماع و زندگی رو به رو می کنند.

«A همزمان با B - زنش- و C – معشوقه اش- رابطه دارد و C از رابطه ی زناشویی A و B با خبر است. اگر B از ارتباط همسرش با C خبردار شود به احتمال 76 درصد ترجیح می دهد به رغم آسیب شدید عاطفی، همچنان با A زندگی کند.( احتمال 76درصد بر اساس بررسی و تحلیل ریاضی یک جامعه ی آماری با 1100 نمونه به دست آمده است). اگر جای A با B تغییر کند و مثلاً B با مردی با نام D دوست شود، مطلوب است محاسبه ی احتمال تصمیم A بر ادامه ی زندگی با B در صورت خبردار شدن او از رابطه ی همسرش با D.

جواب: 13/0 درصد یا 1 نفر از هر 763 نفر مرد. »

پیشنهاد می کنم داستان چند مسئله ی ساده را حتماً بخوانید چرا که به دلیل شیوه ی نو در سبک نگارش  جذابیّت خاصی برای خواننده دارد.

کتاب " تهران در بعد ازظهر" از طرح جلد ساده ای برخوردار است که شاید در ابتدا چندان مفهومی یا مرتبط با کتاب به نظر نرسد اما تا خواندن داستان تهران در بعدازظهر ارتباط طرح جلد و کتاب آشکار نمی شود.

تهران در بعد از ظهر

هفت مستطیل سفید پراکنده در میان کلمات نامنظم، همان هفت گروهی آدمی هستند که در هفت نقطه ی شهر تهران زندگی می کنند و قرار است شما تنها با بخش کوچکی از زندگی و درد های آنان رو به رو شوید.

در تمام داستان های این مجموعه، نویسنده از اصل غافلگیری نه در آغاز که در پایان داستان استفاده کرده است. در چند صفحه خواننده درگیر ویژگی های شخصیتی و زندگی روزمره شخصیت های داستان می شود و نویسنده تنها در چند پاراگراف و حتی چند سطر پایانی پرده از افکار و عقاید شخصیت اصلی بر می دارد و هدف داستان را برملا می کند که این شیوه در داستان چند روایت معتبر درباره ی برزخ و هیاهو در شیب بعد ازظهر بسیار موفق عمل کرده است.

در این کتاب نیز مستور شیوه ی معمول نام گذاری داستان هایش را از یاد نبرده است و سه داستان از مجموع شش داستان با همان شیوه ی خاص نام گذاری شده اند؛ " چند روایت معتبر درباره ی..." که در واقع عناوین حلقه ی اتصال باورهای دینی ما و اعمال و افکار شخصیت های داستان است.

به عقیده ی من و البته خود نویسنده، کتاب جدید مستور همان مضامین کتاب های گذشته ی او را در بردارد و چیز جدیدی برای گفتن ندارد و با همان نثر گذشته و سبک معمول خودش نوشته شده است که برای مخاطبانش تکراری است. تنها چیزی که در کتاب جدید مستور نو  به نظر می رسد نگاه متفاوت او به زنان است که به عقیده ی وی " نگاه جدیدم به زنان در داستان های این کتاب کاملاً مشهود است" و البته این طور هم هست. با این که اغلب شخصیت های اصلی داستان مردها هستند اما درون مایه و محور اصلی داستان حول زنان و مشکلات آنان می گردد.

داستان چند مسئله ی ساده هم به نوعی می تواند عامل تمایز این کتاب با کتاب ها و داستان های قبلی  مستور و حتی شاید سایر نویسندگان حوزه ی داستان کوتاه باشد.

کتاب "تهران در بعد ازظهر "؛ از مجموعه ی داستان ایرانی نشر چشمه است که اولین بار در بهار 1389 و به قیمت 1800 تومان توسط این ناشر چاپ و منتشر شده است.

 -----------------------------------------------------------

پیشنهاد می کنم بخوانید:

۱. مصطفی مستور (ویکی پدیا)

۲. دانلود داستان های مصطفی مستور

۳. درباره ی تهران در بعداز ظهر مصطفی مستور